محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

محمد جیگر خاله

موچولوی من

موچولوی من .....                                                   چند روز می خوام بیام تو وبت مطالب جدیدی بنویسیم ولی اصلا وقت نمی کنم که امروز بالاخره اومدم .                                    قربون شکل ماه...
31 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

سلام به همه مامانای گل و زحمت کش     روز مادر رو به همه ی مامانا تبریک می گم، مخصوصا به مامان خودم که همتایی نداره. روز مادر رو از زبون محمد کوچولوم به مامان مهین تبریک می گم ...
24 ارديبهشت 1391

گردش بدون خاله

این جمعه که رد شد خوشگل خاله با مامان بزرگ  و بابابزرگ خلاصه بگم همه ی بچه ها رفتین به گردش بیرون از شهر خاله فدات بشه من و عمو احمد کار داشتیم نتونستیم که ما هم بیایم ولی ای کاش ما هم بودیم انگاری خیلی خوش گذشته بود چون تو گل من هم بودی به خاطر همین جوجوی من ساعت 9 شب رسیدین همه داشتن از تو می گفتن که تو همین فاصله از عکس هایی که دایی ها از تو و همه گرفته بودن نگاه کردم گفتم سه چهار از عکس ها رو هم بذارمشون رو سایت آخه خیلی نازی تو عکسا.   عکسها مامان مهین و تو... بابابزرگ و تو...   دایی جواد و تو ... (خان دایی)   دایی داوود ......
24 ارديبهشت 1391

خبر خبر

سلام سلام صدتا سلام دیشب خبر دادن کوچولوی من می تونه چهار دست و پا راه بره     تلفنی داشتم با مامان مهین حرف می زدم که  خبرشو داد محمد کوچولوم داره چهاردست و پا راه می ره وای چه ذوقی کردم که ای کاش پیشم بودی و از نزدیک می دیدمت قربونت بشم شب شد اومدین خونمون چه ذوقی می کردیم همگی تا این حرکت تو رو ببینیم وقتی یه غلتی خوردی انگار اصلا هیچ بچه ای رو ندیده بودیم که این طوری چهار دست و پا راه بره چه حالی داشتیم ما     خاله قربون دستای کپلت بشه... کلی ازت عکس گرفتم حتما می ذارمشون رو سایت ...
20 ارديبهشت 1391

واکسن

سلام امروز یکشنبه است که وقت واکسنت هست که از قرار معروف خان دایی می خواد ببرتت با مامان مهین چون بابایی سر کاره و نمی تونه بیاد راهش دوره دیشب به خان دایی زنگ زده بود که قرار گذاشتن  امروز صبح خان دایی بره دنبالشون مامان مهین زنگ زده بود که منم ازش خواستن سر راه اون عکسایی که ٢و٣ شب پیش از محمد کوچولو گرفتیمو بیاره بده به من تا بذارمشون رو سایت اینم از عکسا       پ ...
10 ارديبهشت 1391

زرنگ خاله

این روزا کم کم داری چهار دست و پا بری ولی کاملا نمی تونی خاله فدات بشه نمی دونی چقدر سعی و تلاش می کنی برا این کار نفست می بُره خاله فدای نفسای کوچولوت بشه. خوشگلم چه شیطون شدی این روزا هر کی می بینتت یه بار تو بغلش تو رو فشار می ده اخه نمی دونی چه بلایی شدی قربونت بشه خاله مامان بزرگ سعی داره برات فرینی درست کنه ولی دکترت گفته تا 6 ماه کامل نشده به جز شیر مادر هیچی بهت ندیم نمی دونی سر این موضوع همه شاکین که محمد کوچولوی ما یه چیزی بخوره تا اینکه مامان مهین راضی شده این هفته برات فرینی درست کنیم بدیم نوش جان کنی ، مامان بزرگم که نگو داره پرپر می زنه ... از اونجایی که اولین نوه تو خانواده ی ما هستی دیگه همه رو بی خیال...
9 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

خوشگل خاله امروز بعد چند روز سرما خوردگی صبح زود با مامانی اومدی خونمون صبح خوابیده بودم دیدیم مامان بزرگ هی داره قربون صدقه می ره بعد صدای تو رو شنیدم از جام پریدم قربون شکل ماهت برم وقتی منو دیدی یه لبخندی زدی اخه بعضی وقتا منو با مامان مهین اشتباهی می گیری چون صداهامون خیلی شبیه همه... بعدش بابابزرگ اومد و خان دایی و ... مامان مهین گفت عصر می ریم بریم عکسای اتلیه محمد رو بگیریم اگه می خوای بیا با ما بریم منم که از خدامه فردا می ذارمشون رو وبلاگ خاله قد همه ستاره های آسمون دوست داره. . . ...
3 ارديبهشت 1391