گردش بدون خاله
این جمعه که رد شد خوشگل خاله با مامان بزرگ و بابابزرگ خلاصه بگم همه ی بچه ها رفتین به گردش بیرون از شهر خاله فدات بشه من و عمو احمد کار داشتیم نتونستیم که ما هم بیایم ولی ای کاش ما هم بودیم انگاری خیلی خوش گذشته بود چون تو گل من هم بودی به خاطر همین
جوجوی من ساعت 9 شب رسیدین همه داشتن از تو می گفتن که تو همین فاصله از عکس هایی که دایی ها از تو و همه گرفته بودن نگاه کردم گفتم سه چهار از عکس ها رو هم بذارمشون رو سایت آخه خیلی نازی تو عکسا.
عکسها
مامان مهین و تو...
بابابزرگ و تو...
دایی جواد و تو ... (خان دایی)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی