11 فرورودین بود که محمد جونم با بابایی و مامان مهین اومدن خونه ما تا عمو احمد و راضی کنن که با اونا بریم 13 بدر. چون عمو احمد قرار گذاشته بود با فامیلای خودشون بره اصلا راضی نمی شد تا اینکه بابا مهدی محمد جونم راضیش کرد و اون شب بود که جیگر خاله شب رو موند خونه خاله زهرا وای چه شبی اون شب، فرشته کوچولوم مونده بود خونه ما صبح شد و محمد جونم بیدار شد بعد از خوردن صبحانه راهی شدیم از اون طرف هم بابابزرگ و مامان بزرگ و ... از صبح زود رفته بودن و ما هم می خواستیم وسط های راه به اونا ملحق بشیم مقصدمون جلفا بود ای وای چه خوش بگذره با محمد کوچولو رفتیم و تو راه هم با اونا هماهنگ شدبم و همدیگروپیدا کردیم تااینکه وقت ظهر شد...