محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

محمد جیگر خاله

بعد یه مدت دوری

سلام سلامی گرم تو این روزهای سرد زمستون به همه نی نی وبلاگی ها                                     باید ازتون معذرت بخوام تو این مدتی که نبودم یه سری کارا و مشغله های روز مرگی که باعث شده بودن تا نتونم به وبلاگ محمد جونم سر بزنم در عوض کلی حرف دارم که براتون می گم از آقا محمد شروع کنم که یه بلایی شده که نگو زمین و آسمون رو به هم می کوبه خاله فداش بشه هر جی بگم از این گل پسر بازم کم گفتم دو سه قدم تاتی تای می کنه آخ خیلی تنبله زود خسته می شه می شین...
10 دی 1391

عید سعید غدیر خم

امروز عید غدیر خم رو به همه نی نی وبلاگی ها و تموم مسلمونا تبریک می گم به خصوص به سید محمد کوچولوی خودم که قربونش برم کوچولوترین سید فامیله قراره عصر برم دیدنش بالاخره امروز این عید به خصوص اونهاست. فداش بشم نازنینمه ...
13 آبان 1391

شب تولد

اول از همه باید بگم دست گل مامان بزرگ و بابابزرگ درد نکنه که بیشتر زحمتا رو کشیده بودند، از اونجایی که مامان و بابای محمد خونشونو داشتن تعمیرات می کردن تولد رو خونه مامان جون و بابا جون من گرفتیم وای بگم براتون چقدر خوش گذشت جا داره از زن عموی خودم که مهمون گل ما بودن تشکر کنم که چقدر برا تدارکات تولد زحمت کشیدن عسل جونم خیلی زحمت کشید فداش بشم که خیلی دوستش دارم. و اما محمد جونم که کلی ذوق کرده بود وقتی داشتیم بادکنک ها فوت می کردیم نمی دونست چیکار کنه فداش بشم نمی دونین چه اداهایی درمیاورد...                         ...
9 آبان 1391

تولد تولد

جیگر خاله شد یک ساله                             سلام به همه دوستای گلم امروز تولد شاهزاده کوچولوی منه الهی خاله فداش بشه که چقدر واسه به دنیا اومدنش عجله داشتیم الان یک سال از اون روزا گذشت و محمد کوچولوی من یک ساله شد از خدا می خوام که همیشه سرحال و خوشحال و سلامت باشه البته در کنار مامان و باباش                 الان فعلا سر کارم بعد از ظهر می خوام نازنینمو ببین...
8 آبان 1391

جشن عروسی

                                                   سلام سلام 100 تا سلام به دوستای خوب خودم و محمد جونم من برگشتم بعد چند روز براتون بگم خیلی درگیر کار بودم و مشغله ام زیاد بود به خاطر همین دیر اومدم ولی از جشن عروسی خودم بگم  که پر از استرس بود ولی به خوبی و خوشی گذشت و اما محمد جونم که عروسی خالش تیپ زده بود و شده بود یه آقا، فداش بشم که اصلا مامانیشو اذیت نکرد و کلی ه...
18 مهر 1391

روز جهانی کودک

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ،  ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش  می کردم... روز جهانی کودک را به تموم بچه های گل ایران و تموم دنیا به خصوص محمد کوچولوی خودم تبریک می گم. ...
17 مهر 1391

تدارکات عروسی

                                         می تونم بگم که برا تکون دادن سرم هیچ فرصتی ندارم بر همین نتونستم تو این مدت بیام تا مطالب جدید و شیطونی های پسر گلم رو براتون بنویسم اخ بعد 9 روز جشن عروسیمه تو این چند روز مشغله کاریم اونقدر زیاده که نمی دونم روز از کجا شروع می شه و شب تموم می شه این موضوع رو همه اونهایی که مراسم جشن عروسی گرفتن خوب درک می کنن براتون بگم همه کارا تا حدودی تموم شده ولی چیدمان خونمون مونده که این موضوع بیش...
20 شهريور 1391

جشن عروسی دایی داود

سلام سلام سلام مبارک مبارک باشه این جشن عروسی  .  . .                                       ما چند روز نبودیم اخ به  تدارکات جشن عروسی دایی داوود  مشغول بودیم  وای چه دلشوره داشتیم بالاخره روز عروسی فرا رسید که دیروز یعنی شنبه 4 شهریور بود خیلی خوش گذشت محمد جونم با خاله که قربونش برم و مامان مهین رفته بودیم آرایشگاه بعدش رفتیم عکاس و از اونجا راهی تالار شدیم الهی من فدات بشم چه خوشتیپ شده بودی تو ، اصلا هم اذیت نکردی من و...
6 شهريور 1391

نترس!!!

چيزي نيس! نترس! چندشت هم نشود! يكي از اينها ميتوانست از عزيزان تو باشد! چشمهايت را ببند شايد حس كني صداي مردمي را كه جگر گوشه هايشان پرپر شده اند! هم وطنم زير اوار است صدا و سيماي ايران به جاي مساعدت خواستن و هم ياري و همدردي كردن خنده بازار پخش ميكند!! مگر آذربايجان سر ايران نبود!!! كجاي اين انسانيت است؟؟ مسلماني به كنار مگه ما انسان نيستيم مگر ما براي زلزله زدگان بم اشك نريختيم؟ پس كجاس رسول نجفيان تا براي ما هم بخواند؟ كجاست اون كوچه؟ چي شد اون خونه؟ آدماش كجان؟ خدا ميدونه!!!   سلام به همه ی نی نی ها یه خبر بد این که چند روز پیش تبریز یه زلزله خطرناک اومد که هممون ترسیدیم شنبه ساعت 4:30 بود که من سر کا...
25 مرداد 1391