محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

محمد جیگر خاله

13 فروردین

عسل خاله روز جمعه بود که ساعت 4 قرار گذاشتیم همگی یعنی حدودا 6 تا ماشین بودیم که بریم پیش به سوی کلیبر قربونت بشه خاله این اولین مسافرتی بود که می خواستی بری خدا رو شکر که خیلی اذیت نشدی فقط یکم وقتی ما رفته بودیم قلعه بی تابی کرده بودی که اونم حل شد و اینم چند تا عکس از محمد کوچولو و ... در ادامه مطلب   بابا و مامان و محمد کوچولو من و محمد من و محمد و مامان  خانوادگی . . . محمد جونم با بابایی ...
18 فروردين 1391

اولین روز سال نو

بعد از تحویل سال نو ... قربون شکل ماهت بشم لباسای تازتو پوشیده بودی که اومدی خونمون وای چقدر ماه شده بودی همه یه دور بغلت کردن ماچت کردن بعدش رفتیم بیرون...  خوشگلم چند سال به این سال ایشالاه که چند سال عمر با عزت در کنار مامان و بابا داشته باشی ... خاله قد همه ستاره های اسمون دوست داره... ...
15 فروردين 1391

سال نو مبارک

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سال نو مبارک چند روز بود که من نبودم  بالاخره امروز اومدم با کلی خاطره و عکس چه عیدی بود عید امسال همراه محمد کوچولوی خاله   ...
15 فروردين 1391

روز های اخر سال 90

آخری . . . دیگه یه روز بیشتر نمونده که عید بشه فدات بشم تو فقط 4 ماه و 18 روز سن داری خوشگلم اولین عیدیتو دایی داوود داد بهت یه 50 هزاری ، منم واست یه کفش و لباس خریدم راستی یادم رفت بهت بگم بابایی برات از اون ماشین گونده ها خریده  ولی تا حالا من ندیدمش مبارکت باشه عزیزم خاله خیلی دوست داره ...
28 اسفند 1390

برگشتن دایی جواد

خان دایی . . . گلکم دایی از مسافرت اومد فدای تو بشم دلش برا تو خیلی تنگ شده بود وقتی دایی تو رو دید تو یکم خوابالو بودی و اصلا هیچ عکس العملی به دایی نشون نمی دادی دایی فکر کرده بود که تو اونو نمی شناسی چون یه مدت هستش که ندیدی ولی نه این جوری نبود وای قربون شکل ماهت بشم وقتی دایی سوغاتی تو رو داد تو مشغول یه چیز دیگه بودی برات یه هواپیما آورده بود که من سعی می کردم توجه تورو به اون جلب کنم نمی دونی چه حالی داشتی تو . . .   ...
28 اسفند 1390

چهارشنبه سوری

دیشب شب چهار شنبه سوری بود که از قدیم رسمه همه اتیش روشن می کنن و از رو اتیش می پرن فدای تو بشم تو هم این سال کنار ما بودی ولی چون خیلی کوچولویی مامانی تو رو بیرون نیاورده یود  من و باباتو و .... دایی داوود و ... همه داشتیم اتیش باران می کردیم  قربون شکل ماهت بشم تو هم بغل مامان تو خونه نشستی بودین     خاله فدات بشه دعا می کنم هر سال چهارشنبه سوری سالم و شاد کنار مامان و بابات زندگی کنی. خاله خیلی دوست داره . . . ...
24 اسفند 1390

خوابالو

صبح ساعت 7:30 بیدار شده بودم چون عصر مهمون داشتیم داشتم کاستر درست میکردم که ساعت 8 زنگ خونمون خورد اول فکر کردم کیه بعدش دیدم مامان محمد کوچولومه وای همه از خواب پریدن می دونستم میاین ولی به اون زودی نه بالاخره اومده بودین تو خوابیده بودی     ولی یه 10 دقیقه بعد بیدار شدی وای خاله فدات بشه خیلی ناز شده بودی قربونت برم برداشتم بغلت کردم ماچت کردم تو هم اروم بودی فدات بشه خاله نمی دونی چقدر دوست دارم...   خاله قد همه برف های زمستون دوست داره. . .     ...
22 اسفند 1390