13 فروردین
عسل خاله
روز جمعه بود که ساعت 4 قرار گذاشتیم همگی یعنی حدودا 6 تا ماشین بودیم که بریم پیش به سوی کلیبر قربونت بشه خاله این اولین مسافرتی بود که می خواستی بری خدا رو شکر که خیلی اذیت نشدی فقط یکم وقتی ما رفته بودیم قلعه بی تابی کرده بودی که اونم حل شد و اینم چند تا عکس از محمد کوچولو و ...
در ادامه مطلب
بابا و مامان و محمد کوچولو
من و محمد
من و محمد و مامان
خانوادگی . . .
محمد جونم با بابایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی