جشن عروسی
سلام سلام 100 تا سلام به دوستای خوب خودم و محمد جونم
من برگشتم بعد چند روز
براتون بگم خیلی درگیر کار بودم و مشغله ام زیاد بود به خاطر همین دیر اومدم ولی از جشن عروسی خودم بگم که پر از استرس بود ولی به خوبی و خوشی گذشت و اما محمد جونم که عروسی خالش تیپ زده بود و شده بود یه آقا،
فداش بشم که اصلا مامانیشو اذیت نکرد و کلی هم خودش ذوق کرده بود وقتی صدای آهنگ می شنید زودی دستای کوچولوشو می بره دست میزنه قربون دستای کوچولوت بشم من جیگر خاله
تو مراسم جشن عروسی قلبم داشت براش لهله می زد که یه دونه بغلش کنم تا اینکه اخر مراسم وقت شام یه دونه محکم بغلت کردم اخ اگه بدونین چه حسی دارم وقتی بغلش می کنم فکر می کنم تموم دنیا ماله منه اخه خیلی دوستش دارم خیلی
بعد شام همگی اومدیم خونه ما ،محمد جونم هنوز نخوابیده بود ولی خیلی کلافه بود فداش بشه خاله ولی با این حالش همچین اداهایی درمی آورد که نگو تا اینکه شب ساعت 12 شد همه رفتن ،
محمد کوچولوی منم رفت تا بخوابه
و اما ...
بهتون قول داده بودم یه سری عکسا براتون بذارم به همین زودی این کارو انجام می دم منتظر باشین