جشن عروسی دایی داود
سلام سلام سلام
مبارک مبارک باشه این جشن عروسی . . .
ما چند روز نبودیم اخ به تدارکات جشن عروسی دایی داوود مشغول بودیم وای چه دلشوره داشتیم بالاخره روز عروسی فرا رسید که دیروز یعنی شنبه 4 شهریور بود خیلی خوش گذشت محمد جونم با خاله که قربونش برم و مامان مهین رفته بودیم آرایشگاه بعدش رفتیم عکاس و از اونجا راهی تالار شدیم الهی من فدات بشم چه خوشتیپ شده بودی تو ، اصلا هم اذیت نکردی من و مامانی رو . . . .
من و مامانی که می شدیم خواهرای داماد کلی کوبوندیم پاهام تاول زده از بس که رقصیدم الهی قروبنت بشم تو هم بغل عمه جونت خوابیده بودی با اون همه سر و صدا ولی بازم جای شکر داره که زیادی خسته نشدی و مامانی رو هم اذیت نکردی
ساعت 7 وقت تالار تموم شد قرار بود یکسره از تالار عروس و داماد برن ماه عسل با کلی دلخوشی و خاطره عروس داماد رفتن پی خوشبختیشون
از اونجایی که دایی جواد عکاس هستن بیشتر عکسای مراسم رو دایی جواد زحمتشو کشید کلی عکس گرفتیم چند تا از عکس های جیگرمو می ذرا م براتون تا ببینین چه پسر نازی داریم ما...
اینم از عکسا تو ادامه مطلب
اینجا داشتی نانای می کردی! قربون دستای کوچولوت بشه خاله
الهی همیشه خنده رو لبات قد بشکه
اینم عسل ، دختر عموی من و مامانی که خیلی دوستش دارم