کپل خاله
امروز صبح قراره بیاین خونمون همگی از صبح زود خودمونو آماده
کریدیم تا توی فسگلی رو ببینیم بابا بزرگ که دیر کرده بود بره سر کار
هی زنگ می زد تا اینکه شما رسیدین وای خشگله خاله زیر پتو چشاتو
نبسته بودی بیدار بودی برداشتمت یه بوست کرده که نگو همه
داشتن هلاک می شدن که بغلت کنن محمد جونم من باید می رفتم
سر کار چند تا پشت سر هم بوسیدمت تا اینکه رفتم سرکار.
خاله قربونت بره از بوسیدنت سیر نمی شم
خاله اندازه قد همه ستاره های آسمون دوست دارم . . .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی