جیگر خاله
دیشب وقتی از سر کار دراومدم ساعت30/9 شب بود که رسیدم خونه تو بغل
مامان مهین داشتی شیر می خوردی وقتی رسیدم پیشت یه گاز کوچولو ازت
گرفتم یه صدایی درآوردی بعدش منو دیدی یه تبسم کوچولو تو لبت گل کرد که
من تورو از بغل مامان برداشتم خیلی دلم برات تنگ شده بود فدات بشم اخ روز
به روز ماشاله بزرگتر می شی قربونت بشم
خاله به اندازه سناره های آسمون دوست داره . . .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی