چهارشنبه سوری
سلامی گرم مانند شعله های اتیش چهارشنبه سوری به همه دوستای گلم
دوستای خوبم این دومین سالی که محمد جونم پیش ماست و با به دنیا اومدنش خانواده ی ما رو پرشورتر و گرم تر کرده و به دنبال اون پسر زاده که این روزا منتظر قدم های کوچولوش هستیم .
بگم براتون از چهارشنبه سوری این سال که محمد جونم چه کارا که نکرد همش صدای ترقه و .... اطراف خونه می اومد محمد خونه مامان جونم بود که قرار بود همگی شام اونجا جمع بشیم قبل از شام خواستیم بریم محوطه خونه کمی خوش بگذرونیم که محمد اولش نمی اومد بالاخره رفتیم کلی ذوق کرده بود وقتی می ترکوندیم جیگرم دستاشو گذاشته بود تو گوشاش احساس می کردم خیلی از صدای انفحار می ترسید ولی از گرمای اتیش لذت می برد بغل دایی داوود از رو اتیش پریدی و ... بعد از کلی خوش گذرونی برگشتیم تا شام بخوریم
و اینم بگم که مامانم برا محمد جون چه چیزا که نخریده یه عروسک خریده که گاوه وقتی دکمشو فشار می دی مثل گاو راه می ره و یه چیزایی می گه خیلی بامزه هستش با یه توپ قرمز البته اینم بگم با انتخاب خود اقا محمد دوتایی رفتن خریدن.وای محمد جون از همه بیشتر بابابزرگ و مامان بزرگ دوست داری شایان ذکر است که اقا محمد اسم خالی بابابزرگ و مامان بزرگ رو صدا می کنه.
و خیلی حرفا که بگم کم گفتم.
و در آخر اینکه ما یعنی من و شوهرم احمد می ریم مسافرت اینجا نیستیم این خیلی بده که وقتی برادر زادم به دنیا می یاد اینجا نیستم ولی خوب عیبی نداره می یام گلم روی ماهشو می بینم ایشالاه.
و اینکه سال خوبی در رو داشته باشین.
به امید دیدار
بازم می یام این سری با عکس می یام.
بای بای